معنی فاقد برندگی
حل جدول
کند
برندگی
قاطعیت در تصمیمگیری
قاطعیت در تصمیم
حدت
قاطعیت در تصمیم گیری
سود برندگی
انتفاع
برندگی وتیزی
حدت
لغت نامه دهخدا
برندگی. [ب َ رَ دَ /دِ] (حامص) صفت برنده. چگونگی آنکه بَرَد. (یادداشت دهخدا). قابلیت بُرد. رجوع به برنده و بردن شود.
برندگی. [ب ُ رَ / ب ُ رْ رَ دَ / دِ] (حامص) صفت برنده. تیزی. (یادداشت دهخدا). عمل برنده. برش. (فرهنگ فارسی معین):
چو شه دید کو سنگ را آس کرد
ز برّندگی نامش الماس کرد.
نظامی.
فاقد
فاقد. [ق ِ] (ع ص) آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد. (اقرب الموارد). مقابل واجد.
- فاقد چیزی بودن، نداشتن آن. (یادداشت بخط مؤلف).
|| زن شوی یا پسر گم کرده. زن شوی یا پسر مرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || گاو ماده که بچه اش را دده خورده، و کذا ظبیه فاقد. (منتهی الارب). رجوع به فقد و فقدان شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
برایی، تیزی، برش، قاطعیت، کارآیی،
(متضاد) کندی
فارسی به انگلیسی
A-, Destitute, Devoid, Less _, Sans, Un-, Void, Wanting
فارسی به عربی
بدون
معادل ابجد
471